پدر پولدار پدر فقیر ۷

24 جولای 2016 بدون دیدگاه

خلاصه کتاب #پدر_پولدار_پدر_فقیر
اثر رابرت کیوساکی

اجتناب از بزرگترین دامهای زندگی:

به خوبی آگاه بود که بشر دارای بخش ضعیف و حریصی در ضمیر ناخودآگاه (روح)خود می باشد که به آسانی قابل خریداری شدن است. و همچنین می دانست که هر انسانی در روح خود،دارای بخش قوی و نیرومندی است که از تصمیم و اراده لبریز شده. بخشی که هرگز قابل خریداری نبود. این تنها پاسخ برای این سؤال بود که«چه کسی قویتر است؟» پدرم روح هزاران تو را در زندگی آزموده بود هر بار با شخصی مصاحبه ی کاریابی می کرد شاهد آن بود.
پدر پولدار به نرمی می گفت:خوب است. اکثرمردم یک قیمتی دارند. و به این دلیل قیمت دارند چون آن دسته از احساسات بشری که نامش را ترس گذاشته اند در اموراتشان دخیلند. اول ترس از بی پول ماندن انگیزه ی سخت کار کردن می شود و سپس روزی که چک حقوقیشان را دریافت می کنند،حرص و آرزو آنها را وادار به اندیشیدن به چیزهایی می کند که با پول قادر به خریدش می شوند.
پس از آن شیوه ی انجام کارهایشان شکل می گیرد.
پرسیدم:کدام شیوه؟
شیوه ی بیدار شدن سرکاررفتن،پرداخت مخارج. بیدار شدن،سر کار رفتن،پرداخت مخارج… و بدین ترتیب زندگی آنها برای همیشه با این دو احساس پیش می رود و اداره می شود. ترس و حرص،با پیشنهاد پول بیشتر به آنان،خواهی دید که مخارج و مصارفشان را افزایش داده،باز هم به این چرخه ادامه می دهند. این همان چیزی است که من نامش را«چرخه دورانی زندگی» میگذارم.
مایک پرسید:آیا راه دیگری هم وجود دارد؟
بله اما فقط تعداد معدودی از مردم آن را می یابند.
مایک پرسید:آیا نکته یا تذکری هست؟ما از آن نمونه ها هستیم که از سخت کار کردن خسته شده است بویژه اینکه برای هیچ و پوچ هم باشد.
پدر پولدارم گفت:خوب،قدم اول گفتن حقیقت است.
من گفتم:تا به حال هم هیچگاه دروغ نگفته بودیم.
پدر پولدار گفت:من نگفتم شما دروغ گفتید. گفتم حقیقت را بگویید. حقیقت احساستان را. نیازی نیست آن را به دیگران بگویید. فقط به خودتان.
به عوض اینکه به خودشان حقیقت احساسشان را بگویند،نسبت به آن عکس العمل نشان می دهند و در تفکر شکست می خورند. آنان احساس ترس کرده سرکار می روند و امید دارند که پول ترسشان را کاهش دهد. اما اینگونه نمی شود. آن ترس قدیمی بر آنان تسلط یافته بار دیگر سرکار می کشاندشان و مجددا امیدوارند که این دفعه دیگر پول هراسشان را خاموش کند. اما این بار هم چنین نمی شود. ترس،آنان را در دام کار و پول ،کار و پول در آوردن و امید به از میان رفتن ترس گرفتار می سازد. در واقع پول زندگیشان را هدایت می کند و آنان از بیان این واقعیت به خودشان امتناع می ورزند.
پول احساس و بالطبع روحشان را در اختیار و کنترل خود قرار می دهد.
پدر پولدارم آنگاه نشست و ساکت شد تا‌ حرفهایش خوب در ذهن ما تفهیم شود. پس از اینکه اطمینان حاصل کرد ما تا جایی که ممکن بود گفته هایش را جذب کردیم،ادامه داد:من از شما پسرهامی خواهم که از این دام حذر کنید. این واقعا همان چیزی است که مایلم به شما آموزش دهم. نه اینکه فقط پولدارشدن را یاد  بگیرید. زیرا پولدار بودن به تنهایی چیزی را حل نخواهد کرد.

ارسال این مطلب به تلگرام

telegram