فرهنگ های شیمیایی

25 می 2016 بدون دیدگاه

??فرهنگ های شیمیایی??

می خواهم یک صحبت خیلی ساده و خودمانی  داشته باشم.فقط برای دفاع از حقوق شهروندیه خودم. در حقیقت می خواهم به‌نوعی تجربه ام را انتقال بدهم. اگر از قیاس‌های مع‌الفارق (یا همان مقایسه‌های نادرست) گرفته تا مغالطه‌های تمثیل از طریق اهمال در شرایط متفاوت (که باعث قضاوت‌های نادرست در آن شرایط می‌شود) بگذریم، در این قسمت روی سخنم با کسانی است که دل ندارند.

داداش کایکوم می‌گفت: «هیچ‌وقت به چیزی که دل نداره، دل نبند.»?
بچه‌تر که بودم فکر می‌کردم منظورش کالا و اجناس مختلف است، اما بعداً فهمیدم که منظورش همان آدم‌های ناسپاس بود. باز هم قدیم‌ترها فکر می‌کردم ناسپاسی یعنی اینکه فقط جواب خوبی آدم‌ها را با بدی بدهی، ولی بعداً فهمیدم ناسپاسی به طرق مختلف خودش را نشان می‌دهد.

«خیانت» یکی از انواع
ناسپاسی‌هاست. قبلاً گمانم این بود که خیانت یعنی طبق همان سنت دیرین، ?(خنجر دوست از پشت بِهِت بشینه)، ولی الان می‌دانم که خیانت انواع و اقسام دیگری نیز دارد.جوری که ده سال یا بیشتر بعد متوجه جای زخمش میشوی.آنها که دل ندارند میتوانند به راحتی خیانت کنند. یکی از انواع خیانت این است که به خاطر ارضای هوس‌ها و عقده‌های شخصی‌ات، بچه‌هایت را از نعمت داشتن خانواده محروم کنی و به آنها گوشزد کنی که لازم نیست زیادی برای اعضای
خانواده‌شان دل بسوزانند.
لازم نیست زیاد وقت برای آن بگذاریدیا یاد بگیرند که چطور با سختی‌ها کنار بیایند. خیانت یعنی اینکه بچه‌هایت یاد بگیرند مثل تو خودخواه بشوند و در پی هوس‌های دل‌شان بروند. به نوعی مانند عروسک‌بازی می‌ماند. وقتی خسته شدند می‌توانند سراغ عروسک دیگری بروند!
خیانت یعنی با توجه های هرزآلوده زیادیت به مردهای دیگران یا زن های دیگران به جان کودکت شک بیندازی که آیا پدر و مادرش خوب هستند یا نه؟یا ناخودآگاه به کودکت بفهمانی که زن و مرد بهتر دیگری هم جز پدر و مادرش حضور خارجی دارند.حالا فکر کن بچه های تو فردای جامعه من هستند.تو آنهارا با توجیهاتت ((شیمیایی)) کرده ای.بدن آنها دیگر عشق را قبول نمیکند. خیانت یعنی اینکه آنها را در آینده برای داشتن یک خانواده خوب و واقعی بدبین کنی و با همین کار آنها را از اوج غرورت به حضیض ناامنی جامعه پرت کنی؛ یعنی همانجایی که در نبود خانواده صدردرصد از هم متلاشی می‌شوی و هیچ‌گاه فردیت را تجربه نمی‌کنی. آری، سرانجام بعد از مدتها پی بردم که این خیانت است. و من این روزها، فاصله خود را با چنین افراد خیانت‌آموزی زیاد می‌کنم؛ چرا که در درونم کودکی هست که دوست ندارم شاهد چنین مسایلی باشد. این روزها می‌دانم که این آدم‌ها ـ دیر یا زود ـ همان بلایی را که بر سر فرزندان دلبندشان آورده‌اند، سر من هم می‌آورند! می‌دانم که خیانت اثرات مهم تری هم دارد.خیانت یعنی این اهدافت را در جامعه‌ای پیاده کنی که تنها دارایی و ستون باقی مانده اش در این هرج ومرج ،نهاد خانواده است و این کار تفاوتی با بمباران‌های شیمیایی حلبچه ندارد!
آری نازنینم. تویی که تا در کنارت می‌نشینم، از نابودی حق و حقوق مردم ایران توسط فلانی و فلانی سخن به میان می‌آوری . . . تو همان کسی هستی که پیش روی من بدون فوت وقت حق و حقوق خودم را پایمال می‌کنی؛ حق من برای اینکه در جامعه خودم احساس امنیت کنم.حق فرزندان من برای به ارث بردن بسته فرهنگی خانواده و تلاش برای احیای آن در آینده و بسیار شمردن ارزش آن.حق من برای اینکه بتوانم انسانهای زیادی را با ارزشها و اصول اخلاقی متناسب باخودم پیدا کنم و احساس تنهایی نکنم.حق من برای اینکه زیر فشارهای اشاعه فرهنگ تو به ستون اصلی جامعه ،یعنی ستون خانواده،که باراخلاقی و ارزشی زیادی را در براوردهای مقاومت مصالح برگردن گرفته،ناگهان غرق نشوم.

باتشکر
* قورچیان*

ارسال این مطلب به تلگرام

telegram