اهمیت خودشناسی و راه کارهای شناختن بیشتر خود

19 مارس 2017 ۲ دیدگاه

 

میگن که اولین قدم اینع که قبول کنی یه مشکلی داری، و این قضیه از هر جنبه ی زندگی که نگاه کنی درسته. خودشناسی و درون اندیشی ممکنه مثل قول و قرارهای پوچ به نظر برسند و رسیدن به اون ها سخت باشه، اما بهرحال نقطه ی شروعی برای هر پیشرفتی محسوب میشه.

پیشرفت شخصی بدون خودشناسی غیرممکنه

خودشناسی (که بعضی وقتها به دانش فردی یا درون اندیشی هم تعبیر میشه) درباره ی فهمیدن نیازها، امیال، شکست ها، عادت ها، و هرچیز دیگه ای راجب خودتونه که شما رو استوار می کنه. هرچی بیشتر راجب خودتون بدونید، بهتر تغییراتی از زندگی رو که مناسب نیازهای شماست رو قبول می کنید.

البته، خودشناسی، بخش بزرگی از درمان و فلسفه هم هست. همچنین اساس خودجنبشی کمیتی هم هست، که به معنیه اینه که اگر تو همه ی اطلاعات راجب خودتو جمع کنی میتونی بر اساس اون اطلاعات پیشرفت کنی. روزنامه ی اوقات نیویورک پایه و اساس مسائل رو مانند زیر توصیف میکنه:

فرمان سقراط اینه “خودت رو بشناس”. اگرچه ممکنه این قضیه برای بعضی از فیلسوفان تعجب آور باشه، اما دانش فردی به چیزی بیشتر از آزمایش کردن خود نیاز داره. نیاز به دونستن چیزهایی راجب احساساتت هست. بر اساس تجربه ی فردی خودم، به طور کلی فیلسوف ها افرادی نیستند که خیلی تحت تاثیر احساسات باشند. خیلی از اون ها تمایل دارند که که مشکلات عقلی و جریان های احساساتی رو درمان کنند، انگار که این تمایلات ما چیزی جز موانعی برای منطق نیستند. فروید، بیشتر از حکیمان آتن، اهمیت اخلاقی خود شناسی از نظر احساسی رو درک کرد. مثل نویسنده های تراژدی نویس یونان اما به زبانی که نیازی به گوش شعر شناس نداره، فروید به ما یادآوری کرد که حفظ ارتباط با گستره ی احساساتمون بسیار سخته.

اساسا، هرچه بیشتر به احساساتتون و اینکه چطور کار می کنید توجه کنید، بهتر میفهمید که چرا کارهایی رو انجام میدید که همیشه انجام میدید. هرچه بیشتر راجب عادت های خودتون بدونید، راحتتر میتونید اون عادت ها رو بهبود ببخشید. در بیشتر موارد، این قضیه یه کم آزمایش نیاز داره. دوباره میریم دنبال روزنامه ی اوقات نیویورک، که راجب یه روش خودشناسی حرف میزنه، که بهش یادگیری دو حلقه ای میگن:

روشی که کمتر رایجه اما بسیار موثره، روش شناختیه که پروفسور آرگریس اونو یادگیری دو حلقه ای می نامه. توی این روش ما هر قسمت از این روش رو زیر سوال می بریم، شامل روش شناسی خودمون، تعصباتمون، و غرورهایی که در اعماق قلب ما وجود دارند. این خودآزمایشی روانی متنوع، نیاز به این داره که ما باورهای خودمون رو به چالش بکشیم و خودمونو تشویق کنیم که بر اساس اونها عمل کنیم، که ممکنه باعث ایجاد راه کارهایی جدید برای تفکر درباره ی زندگیمون و هدفهامون بشه.

شما میتونید هر متنی راجب بهره وری رو بخونید، میتونید روش معمول نابغه ها رو در پیش بگیرید، یا میتونید هر تیکه ای که راجب کمک به خود تو اینترنت میاد رو ببلعین، اما همه ی این ها بی فایده میشه اگر که شما خودتونو به اندازه ی کافی نشناسین که بخواید از بهترین پیشنهادها استفاده کنید. مثلا، در دانشگاه، من وقتمو صرف بیدار موندن تا نصفه شب و کار روی برگه هام میکردم. اتاقم بهم ریخته بود، حتی یه میز درست حسابی نداشتم، و بیشتر از اونی که بتونم بشمرم، شب هارو بیدار میموندم. هرروز احساس افتضاحی داشتم و کاغذهایی که روشون یادداشت میکردم وحشتناک بودن! فکر میکردم که یه آدم شب زنده دارم چون حس آدم خلاق باحال رو داشت، اما قطعا برای من جواب نمیداد.

واقعا نیازه که من یه روش بهره وری یاد بگیرم؟

حالا، من میتونم هرکاری رو که میخوام تا ساعت ۳ صبح با یه میز نامرتب انجام بدم، اما هیچوقت از خودم یه آدم مفید و کاری نمیسازم. بعضی وقتا میفهمیدم که وقتی میزم مرتبه و توصبح های زود کارهامو بهتر انجام میدم. سال ها طول کشید تا این موضوعو بفهمم. فکر میکردم که شب زنده دارم چون هیچوقت وقت نذاشتم که راجب شخصیت خودم فکر کنم و یه چیز جدیدو امتحان کنم. یکبار که این کارو کردم، هیچوقت به عقب برنگشتم!

خودشناسی یه گلوله ی جادویی نیست، اما مرحله ی اوله

 

خیلی راحته که عاشق این عقیده شد که اگر خودتو خوب بشناسی قادر خواهی بود که همه ی مشکلاتتو حل کنی، اما این روشش نیست. این فقط مرحله ی اوله، مغز ما سسته و با افکاری که به تصمیمات ما رنگ میدن فریب میخوره.

محقق معروف، دنیل کانمن در کتاب خودش به نام “فکر کردن، سریع و آهسته”، اشاره میکنه که حتی بعد از سال ها مطالعه راجب تعصبات و تصمیمات انسانی اساسی، اون هنوز همه ی اون اشتباهاتی رو که قبلا داشت داره:

بجز بعضی از مورداتی که من اونارو بیشتر به سن ربط میدم، افکار تصویری من بیشتر مربوط به اعتماد به نفس بیش از حد، پیش بینی های زیاد، و برنامه ریزی غلط هستند همونطور که قبل از انجام مطالعاتم روی این مسائل بودند. من فقط توی این قابلیتم تغییر کردم که بتونم شرایطی رو با خطاهای احتمالی تشخیص بدم… و پیشرفت زیادی توی تشخیص خطاهای دیگران داشتم تا توی تشخیص خطاهای خودم.

به علاوه، همونطور که کانمن در کتاب TED Talk به ما میگه، روشی که ما اتفاقاتو به یاد میاریم همیشه دقیق نیست، بنابراین اگر حتی شما وقت خیلی زیادی روی به یاد آوردن گذشته تون بگذارید، همچنان با یک دیدگاه نامتوازن زندگی خواهید کرد.

همچنین، یک مقاله مروری از مجله ی “دستورالعمل کنونی در علم روانشناسی”، اشاره میکنه که ما انقدر نقطه های کور داریم که خودشناسی تقریبا برامون غیرممکن میشه. لزوما، ما به سمتی کشیده میشیم که یه تصویر خاص از خودمون رو توی ذهنمون نگه داریم تا جایی که شکست های خودمونو متوجه نشیم.

برای اینکه دوباره به مثال خودم اشاره کنم، این مشکل من با کار کردن توی شب بود. من خودمو مثه یه شب زنده دار می دیدم، و بخاطر همین موضوع هیچوقت به کار کردن توی صبح حتی فکرم نکردم. من الهامات زیادی در طول سال ها داشتم. برای من این قضیه به قیمت یه طلاق تموم شد تا بالاخره فهمیدم که انقدرم که فکر میکردم توی ارتباطات خوب نبودم و کلی هم آزمایشات انجام دادم که سعی کنم و بفهمم که من کی هستم. من هنوزم اشتباهات زیادی دارم و بیشتر وقتا نمیدونم دارم چی کار میکنم، اما حداقل میدونم چه ساعتی از روز بهترین کارایی مو دارم.

 

خودشناسی خودتونو با چندتا تمرین بهتر کنید

شناختن کامل خودتون سخته، و اجرای اون برای هر خصوصیتی که دارید غیرممکنه. اما چون فقط ما توی این مورد افتضاحیم، دلیل نمیشه که امتحانش نکنیم. شما نمیتونید هر مشکلیو توی زندگیتون حل کنید، اما میتونید در تغییرات جزئی، پیشرفت کنید. در زیر چند راه برای انجام این تغییرات کوچیک اومده:

یاد بگیرید که به خودتون بی طرفانه نگاه کنید:

تقریبا غیرممکنه که به خودتون بی طرف نگاه کنید، اما ارزش امتحان کردنو داره. همونطور که قبلنم در موردش حرف زدیم، هدف اصلی ما اینجا اینه که روی تصمیماتمون مطالعه داشته باشیم و نقدشون کنیم. حتی بهتر ازون، چندتا دوست قابل اعتماد پیدا کنیم و باهاشون صحبت کنیم و به انتقاداتشون گوش کنیم.

بیانیه ی خودتونو بنویسید:

 

هدف اصلی خودشناسی بهبود خوده، پس منطقی به نظر میاد که آدم هدف داشته باشه. اگه با اون بخش مشکل دارید، یه بیانیه میتونه راه خوبی برای مجبور کردن خودتون برای فهمیدن اینکه چی میخواید باشه.

یه مجله نگهدارید:

همونطور که کانمن هم در بالا اشاره کرد، خاطرات ما گذشته رو بسیار عمیق تغییر می دن طوری که دقیق نیستن. اگه شناخت دقیق تری از خودتون میخواید، یه مجله میتونه راه خوبی برای این موضوع باشه. یک مجله شما رو از چیزی که دارید انجام میدید بیشتر آگاه میکنه و اینکه مشکلات ممکنه از کجا ناشی بشن، و این به دلیل اینه که شما میتونید همه چیزو ثبت کنید. اگه شما وقتتونو صرف ثبت کردن چیزهای کوچیک کنید، مثل غذا خوردن، آب خوردن، یا خوابیدن، متوجه میشید که میل بیشتری برای اصلاح کردن دارید. اگه شما دنبال فهم عمیق تری از مهارت های تصمیم گیری خودتون هستید، مقاله ی تجارت هاروارد به شما پیشنهاد میکنه که چیزایی رو که فکر میکنید با گرفتن تصمیماتتون اتفاق میفته رو یادداشت کنید، بعد نه تا ده ماه صبر کنید و چیزایی که نوشتین رو دوباره مرور کنید.

یک بررسی از خودتون انجام بدید:

 

بررسی خودمون یکی از او چیزای کوچیک روی اعصابه که همه ی ما وقتی سر کار هستیم انجامش میدیم، اما میشه ازش بهره برد اگر که اون رو مثل یک تجربه ی به دست آورده ببینیم. به جای تلف کردن وقتتون روی فکر کردن به اینکه چه چیزی راجب خودتون باید بهتر کنید، راجب این فکر کنید که رئیستون فکر میکنه چه کارهایی رو باید انجام بدید و اینکه همکارانتون ممکنه چی بگن. با این روش، میتونید خودتونو از دید یک نفر دیگه ببینید و دید بیشتری به درون خودتون داشته باشید.

این مهمه که یادمون باشه خودشناسی یه چیز درونیه، اما خودنگری (بیش از حد) نیست. اغراق و تفکر بیش از حد شمارو به هیچ جا نمیرسونه، اما باخبر بودن از نیازهاتون و عمل کردن بر اساس اون ها میتوه به بهتر شدن شما کمک کنه. شما ممکنه تشخیص ندیدن که اغلب اوقات کاری که انجام میدید ربطی به چیزی که می خواید نداره.

 

 

ارسال این مطلب به تلگرام

telegram
برچسب ها :

  • پرتوی

    عالی

  • روزبه

    با تشکر از زحمت شما.
    من فکر می کنم ترجمه این مقاله زیاد حرفه ای نبوده و کم و بیش جمله بندی ها مناسب نیست. جایی هم که نوشته شده کتاب Ted talk، اشتباهه. چون Ted talk، کتاب نیست و سخنرانی هست.
    اگه لطف کنید و در کنار مقالات ترجمه شده، أصل مقاله رو هم بذارین ممنون میشم.
    باز هم تشکر می کنم از زحماتتون.