ازدواج کند خوب می شود»، «درمان این درد ازدواج است»، «بچه م مریض نیست، بدخلقی اش مال بی زنی است» و…. حتما بارها جملاتی مشابه اینها را شنیده اید که وقتی پای صحبت بدخلقی، رفتارهای عجیب و بیمارگونه یا اختلال های رفتاری کسی به میان می آید، از زبان اطرافیان شنیده می شوند. بیماران بالقوه یا بالفعلی که با فشار اطرافیان به یک زندگی زناشویی وارد می شوند و اغلب به یکی دو سال نرسیده، مهر طلاق را پای عقدنامه شان می بینند.
یکی دیگر از تصورات اشتباهی که امروزه در بسیاری از جوامع جا افتاده است، “ازدواج به خاطر فرار از تنهایی” است. برخی ها به واسطه این نگرش نادرست، وارد روابطی میشوند که حتی باعث تنهایی بیشتر آنها شود.
به گفته “ویلیام جی لادرر و دان دی جکسون” در کتاب “سرابهای ازدواج”: «شدیدترین تنهایی، تنهایی است که با فرد دیگری آغاز میشود.» وقتی ازدواج نتواند تنهایی فرد را پر کند، خشم، تلخی و پس زدن احساسی اتفاق میافتد و میتواند موجب بیشتر شدن تنهایی شود.
ازدواج درمان گاه نیست
حقیقت این است که ازدواج هیچ بیماری را درمان نمیکند. این را بارها روانشناسان در رسانه ها اعلام کرده اند و هنوز هم خانواده هایی هستند که با نسخه های سنتی و بی اساس، پایه های یک زندگی سست را بنا می کنند. بیماری های روانی گاهی کاملا مشهود هستند و گاهی پشت پرده رفتارهای اجتماعی پسندیده یا کنترل شده قرار می گیرند با این حال در روابط نزدیک تر، همه اطرافیان از این رفتارها کلافه می شوند و به ستوه می آیند. در این موارد، احتمال اختلالات شخصیت پررنگ می شود. اختلال هایی که خیلی سخت برملا می شوند و سخت تر از آن درمان.
بررسیهای روانشناسان نشان داده است که شناخت کسانی که اختلال شخصیت دارند در برخوردهای کوتاه مدت کار سادهای نیست. زیرا این افراد غالباً در ابتدای آشنایی تصویر بسیار خوبی از خود در ذهن شما به جای میگذارند. آنها ممکن است در حیطه کاری، فعالیتهایی اجتماعی افراد خوب و شایستهای جلوه کنند. علاوه براین، فرد دچار اختلال شخصیت میتواند مانند بسیاری از افراد دیگر زیبا و باهوش باشد و چنین چیزی موجب شود درباره او نگاه مثبتی پیدا کنید. حتی متخصصان روانشناس، در جلسه اول درمان، تشخیص صحیحی درباره آنها نمیدهند.
دومین چیزی که شناسایی فرد دارای اختلال شخصیت را دشوار میسازد این است که برای شخص او لازم است به طور دقیق از گذشتهاش، به ویژه الگوها و مشکلات رفتاری و روابط ناخوشایند او با دیگران و… اطلاع کافی داشت. از آنجا که در اوایل رابطه، دوران آشنایی، خواستگاری و حتی اوایل نامزدی، پی بردن به چنین گذشتهای میسر نیست بنابراین هیچ تعجبی ندارد که نتوان در اوایل آشنایی چنین فردی را شناخت.
در این شرایط، شاید اولین راهی که به نظر می رسد این باشد که باید با برقراری ارتباط زیاد و رفیق حجره و گرمابه و گلستان بودن با فردی که قرار است با او پیوند ازدواج برقرار شود او را بشناسیم و در واقع روابط و مسائل گذشته او را بررسی کرده و به شناخت کارکردها و مشکلات روانی، شغلی، حقوقی و اجتماعی کنونی و جاریاش برسیم. اما مشکل اینجاست که چنین روابطی که منجر به این عمق از شناخت می شود، در فرهنگ ایرانی- اسلامی ما کاربردی ندارند و حتی اگر در موقعیت خاصی چنین امکانی فراهم شود، وابستگی عاطفی در طول رابطه آنقدر زیاد می شود که عملا شناخت منصفانه و واقع بینانه غیرممکن است.
متاسفانه در بیشتر موارد هنگامیکه جوانی به فرد دیگری علاقمند می شود، غالباً علائم اختلال شخصیت او به عنوان رفتارهای خوب و پسندیده می بیند و مجذوب آنها می شود.
ازدواج درمان گاه نیست
بنابراین نسخه بعدی که پیچیده می شود، مشورت است. مشاوره با کسی که یک سر و گردن از شما بالاتر است، بیشتر می داند، بیشتر تجربه کرده و علم بیشتری دارد. مشخصا چنین کسی نمی تواند همسایه، دوست یا قوم و خویش میانسال شما باشد. تجربه این افراد در جای خود کارآمد است اما وقتی پای سنجش شخصیت به میان می آید و می خواهیدفردی را که قرار است شریک زندگی شما باشد، از نظر سلامت روانی و شخصیتی بسنجید، باید سراغ یک روانشناس دلسوز و کارآزموده بروید تا با چند جلسه مشاوره و انجام تست های روانشناسی، شناخت دقیق تری از یکدیگر به دست آورید. یادتان باشد ازدواج به همان اندازه که مهم و پر ریسک است، به همان اندازه ارزش توجه، دقت و تحقیق دارد.
?تحول در زندگی، کارنیل