تغییر الگوها، باورها، واکنش های احساسی و رفتارها

19 مارس 2017 بدون دیدگاه

مترجم و نویسنده مقالات آموزشی کارنیل

اولین قدم برای تغییر الگوها و باورها شناسایی آنهاست. وقتی باورهایی که باید تغییر دهید را شناسایی کنید بیشتر از نیمی از راه برای تغییر آنها را گذرانده‌اید. این کار، در ابتدا کمی چالش برانگیز است ولی با تمرین آسان می‌شود. برای انجام این کار شما احتیاج به مقداری هشیاری و تغییری در دیدگاهتان نسبت به الگوها و باورها (پارادایم) دارید. نسبت به تمام این مراحل، تغییر دیدگاه ضروری‌تر از بقیه است و اغلب اوقات نادیده گرفته می‌شود. اگر به نظرتان این کار مثل یک تله ی فکری سخت و دشوار به نظر می‌رسد، نگران نباشید. راه‌های تمرینی بسیار ساده و مؤثری در این زمینه وجود دارد.

شناسایی باورهای ریشه‌ای

شناسایی یک باور ریشه‌ای مانند حل یک معما در ذهنتان است. باید سرنخ هایی را برای رسیدن به باورهای مخفی در ضمیر ناخودآگاهتان دنبال کنید. مثلا ترس از صحبت در جمع را مثال می‌زنم، ترس از صحبت در جمع یک باور ریشه‌ای نیست بلکه یک واکنش احساسی به یک باور است. فکری که باعث می‌شود فرد بترسد این است که می‌ترسد بقیه فکر کنند او یک احمق به تمام معناست. این ترس است ولی باور نیست. ترس از اینکه دیگران نسبت به ما چه فکر می‌کنند بسیار رایج است. این ترس در مواقعی که می‌خواهیم درخواست ترفیع کنیم، به کسی ابراز علاقه کنیم، یا چیزی که می‌خواهیم را درخواست کنیم نیز در ذهن به وجود می آید.

هرچند این افکار باورهای ریشه‌ای‌مان نیستند. در این مورد باید مراقب باشیم چون آنها معمولا غلط انداز هستند. وقتی دارید یک جرم و جنایت را بررسی می‌کنید باید دنبال ردِ پول باشید و وقتی دنبال یک باور هستید باید دنبالِ احساس باشید. باید از خودمان بپرسیم چگونه احساس ترس در ما توسط فکرِ فردِ دیگر در موردمان ایجاد می‌شود.

اگر کسی به موهای شما اشاره کند، بگوید سبز است و سپس شروع کند به بلند خندیدن که چقدر مسخره است، آیا ناراحت می‌شوید؟ احتمالا نه. (مثلا فرض می‌کنیم رنگ موی شما طبیعی تر از سبز است.) وقتی می‌دانید که موهایتان سبز نیست می‌فهمید که این فرد فقط مسخره بازی درآورده یا بینایی اش مشکل دارد. می‌دانید که مسئله دیدگاه اوست و نه شما. اینکه کسی شما را دست بیندازد و به شما بخندد، در حالی که می‌دانید مسئله دیدگاه اوست، مشکلی برایتان ایجاد نمی‌کند و حرفی که بقیه می‌زنند اصلا اذیت‌تان نمی‌کند.

وقتی خودتان باور دارید که مسخره به نظر نمی‌رسید، در نتیجه تحت تأثیر طرز فکر دیگران هم قرار نخواهید گرفت. اینکه یقین داشته باشید که تصویر ذهنی که از شما دارند خود واقعی شما نیست، باعث می‌شود نسبت به نظر آنها بی توجه و مصون باشید. با ادراک این قضیه، واضح است که می‌توانیم از آسیب احساسیِ اینکه دیگران در مورد ما چه فکری می‌کنند و چه می‌گویند، دوری کنیم و اگر مردم بگویند که یک احمق هستید، ناراحت نخواهیم شد. فقط در صورتی ناراحت می‌شویم که خودمان هم باور داشته باشیم که احمقیم. این دلیلِ اصلی رنج و ناراحتی ست که ما به همین دلیل از چیزهایی مثل سخنرانی در جمع می‌ترسیم.

در اصل ترس از صحبت در جمع ترس از طرز فکر دیگران در مورد ما نیست بلکه ترس از درد و رنجِ احساسی‌ست که منشأ آن داشتن باورهای منفی در مورد خودمان است. طرز فکر دیگران در مورد ما فقط محرکی برای فعال سازی این باور منفی است.

نکته این است که باید این باورها را شناسایی کنیم تا بتوانیم ریشه ی افکارمان را پیدا کنیم.

نکته ی دیگر این است ما اغلب اوقات نمی‌دانیم که مردم واقعا چه فکری می‌کنند. ما معمولا در مورد اینکه راجع به ما چه فکری می‌کنند فرضیاتی می‌سازیم و بعد آن فرضیات را باور می‌کنیم. معمولا در این قسمت باورهای دیگری نیز دست دارند.

باور ریشه ای نخست: اگر شخص دیگری باور داشته باشد که من یک احمق هستم پس این قضیه درست است.

باور ریشه ای دوم: من باور دارم که یک احمق هستم.

باور سوم که نتیجه ای از باور دوم است: اگر شخصی باور داشته باشد که من باهوشم پس هستم. که به معنای این است که هرچه دیگران باور دارند که من هستم، من همان هستم.

باور اشتباه چهارم: آنچه دیگران در مورد من فکر می‌کنند می‌تواند به نحوی به من از نظر احساسی آسیب برساند. این فرضِ اشتباه چیزی ست که باعث می‌شود ذهن، ترس از آسیب احساسی را ایجاد کند. این درست نیست زیرا افکاری که در ذهن فرد دیگری ست احساس ما را تعیین نمی‌کند. چیزی که ما در مورد خودمان باور داریم، نشان دهنده‌ی احساس واقعی ماست.

پنجمین باور اشتباه: این است که من می‌توانم به طور دقیق ذهن دیگران را بخوانم و بدانم در موردم چه فکری می‌کنند.

این فرضیات نهان، از واکنش‌ها یا تفکرات ظاهر نمی‌شوند. باید از ظاهر تفکرات عبور کنیم و رمز و راز واکنش‌هایمان را بیابیم تا بتوانیم باورهایمان را پیدا کنیم.

قدم هایی برای تغییر این باورها

توجه داشته باشید که باورها و فرضیات اشتباهی که در بالا گفته شد به نظر کمی غیر قابل باور می‌آیند. ما چیزی نیستیم که دیگران در ذهنشان متصور می‌شوند. همچنین قدرت خواندن ذهن دیگران را نیز نداریم. وقتی یکسری از باورهایتان را می‌شناسید به طور غیر ارادی آنها (باور داشتن آنها) را رد می‌کنید. این تغییرات فقط با هشیاری زیاد شما رخ می‌دهد. فقط با شناخت این باورها، تغییر احساسات و رفتارتان بدون نیاز به تلاش خیلی زیاد، آسان می‌شود.

جنبه ی دیگری که تغییر را سریعتر می‌کند این است که نیازی نیست تمام شرایط را تغییر دهید. هر توافق مانند یک حلقه ی زنجیر است. اگر یکی از آنها را بشکنید تمام آنها قدرتشان را از دست می‌دهند.

سومین باور غلط را برای لحظه ای بررسی کنید. ذهن ما برای ایجاد این پیوند خیلی سریع عمل می‌کند و نظر دیگران در موردمان را سریع باور می‌کند. ما اغلب اوقات بدون در نظر گرفتن (صحیح بودن یا نبودن) این نظرها باورشان می‌کنیم. با بررسی موشکافانه‌تر به این نتیجه می‌رسیم که افراد مختلف نظرات مختلفی در مورد ما دارند. نظر آنها در مورد ما تصویر ذهنی ست که از ما در ذهنشان دارند. ما تصویر ذهنی که دیگران از ما در ذهنشان دارند نیستیم. برخی افراد ممکن است عقیده و نظرشان را در طول روز در مورد ما عوض کنند در حالی که ما هیچ تغییری نکرده ایم. ما فقط در صورتی تغییر را احساس می‌کنیم که عقیده و باورمان در مورد خودمان را تغییر دهیم. باور افراد دیگر در مورد ما فقط محرکی برای فعال سازی عقاید و باورهای مختلف خودمان است. شاید در ذهنمان این عقیده را قبول داشته باشیم که یک احمق هستیم. هم چنین ممکن است قبول داشته باشیم که باهوشیم. ذهنمان ممکن است در طول روز یا در لحظه بین این دو باور جابجا شود.

وقتی این آگاهی را داشته باشید که تصویر ذهنی دیگران از شما آن چیزی که هستید نیست، بقیه‌ی باورها هم خود به خود فرو می‌ریزند. اگر شما آن تصویر ذهنی نیستید پس اینکه آنها چه فکری می‌کنند اهمیت خاصی ندارد و به شما آسیب احساسی نمی‌زند. تغییر میزان آگاهی‌تان از یک باور روی تمام سیستم واکنشی شما تأثیر می‌گذارد.

تغییر یک باور ریشه ای بسیار ساده است. خیلی ساده، دیگر از باور و اعتقاد به آنها دست بر می دارید. باور نداشتن به چیزی احتیاج به تلاش زیادی ندارد. هرچند برای آگاهی و تشخیص آنها احتیاج به تلاش دارید.

به نظر ساده می آید ولی احتیاج دارد رویش کار شود. یک قدم مهم دیگر در این روند که معمولا نادیده گرفته می شود، وجود دارد. باید دیدگاهتان را تغییر دهید تا باورتان تغییر پیدا کند. تغییر دیدگاهتان یک مورد ضروری‌ست. داشتن دیدگاهی مطمئن و صحیح تغییر یک باور ریشه ای را آسان می کند.

اگر باور و اعتقادتان یا خودتان را قضاوت کنید، در همین جایگاه می‌مانید. هنگام قضاوت کردن، شما یک داستان در مورد باورهایتان می‌سازید و آن را باور می‌کنید. وقتی این اتفاق می افتد یک لایه از باور و اعتقاد غلط روی اعتقادات قبلی‌تان میسازید. دیدگاه جدیدتان باید عاری از هرگونه قضاوت در مورد اعتقادات ریشه ای‌تان (که تازه آنها را تشخیص داده اید) باشد.

تغییر باورها با تغییر دیدگاه

عده ای از افراد مشهور در زمینه ی رشد و ارتقای شخصی از عبارات تاکیدی استفاده می‌کنند. راه سریعتر و آسانتر برای تغییر باور، تغییر دیدگاه است. دیدگاهی جدید به شما اجازه می‌دهد هشیاری و آگاهی در شما به وجود آید که سبب تغییر نگرش شما می شود.

بدون تغییر دیدگاه، تغییر دادن یک باور بسیار سخت است. وقتی شما در مرحله ی تغییر الگوها و باورهای غلط (پارادایم) هستید، آن باورها به نظر کاملا درست می‌آیند به خاطر همین شما همچنان آنها را باور دارید. دقیقا مانند انسانی که باور دارد زمین صاف و مسطح است. تا زمانی که دیدگاهتان را تغییر ندهید تمام شواهدی که خلاف این قضیه است نادیده گرفته می‌شود. این یک مسئله در مورد عبارات تأکیدی ست. از دیدگاه باورهای کنونی مان این عبارات تأکیدی دروغ به نظر می‌رسند. در نهایت یا احساس یک دروغگو را داریم یا یک فریبکار که سعی دارد باورهای جدیدی که مخالف باورهای ماست را به ما بقبولاند.

یک پارادایم فکری دقیقا مثل یک رویا و خواب عمل می کند. وقتی خواب هستید و دارید خواب می بینید، به نظر کاملا واقعی می‌رسد. باور دارید که اتفاقاتی که در خوابتان می افتد در واقعیت دارد برایتان اتفاق می‌افتد. شاید احساس کنید که زندگی‌تان در خطر است و علائم ترس را از خود نشان دهید. ولی وقتی از خواب بلند می‌شوید از زاویه ی دیگری به خوابتان نگاه می کنید. این تغییر دیدگاه ترستان را از بین می‌برد و می‌دانید که دیگر خطری تهدیدتان نمی‌کند. با این تغییر دیدگاه، آن خواب دیگر قدرتی روی ذهن شما و احساسات‌تان ندارد. تغییر دیدگاه‌تان باعث می‌شود بتوانید سریعا باورهایتان را تغییر دهید.

این نوع از پارادایم شیفت (تغییر الگو ها و باورهای ذهنی) بسیار قدرتمند است. تعداد بسیاری از افرادی که تجربه‌های رفتن تا سر حد مرگ را داشته اند، توانسته اند ترسشان از مرگ و مردن را از بین ببرند. این یک تغییر اساسی در دیدگاه است ولی منظور مرا کاملا بیان می‌کند. تغییرات دنیای واقعی شامل تغییر در باورها است. یکی از سریع‌ترین راهها برای تغییر یک باور ریشه ای تغییر نگرش و دیدگاه‌تان است.

 

ارسال این مطلب به تلگرام

telegram
برچسب ها :