قصه شهرزاد و موفقیت تو

20 جولای 2017 یک دیدگاه
قصه شهرزاد و موفقیت تو

روانشناس ، کمکت میکنم تا خودت را دوست داشته باشی، اون وقت توانایی هاو استعدادهایت را بهت نشان میدهم

با کارنیل همراه باشید در مقاله ای با عنوان “قصه شهرزاد و موفقیت تو”

 

قصه شهرزاد و موفقیت تو

 

 

سریال شهرزاد یکی از معروف ترین سریال های ما ایرانی ها شده،حتی اگه خودمون هم ندیده باشیمش اسم شهرزاد و گردنبند مرغ آمین اش را هم حتما شنیده ایم .گذشته از بازی قدر بازیگرهای توانایش و فضاسازی جالب ،داستان سریال هم خیلی جذاب است و مخاطب را به سمت خودش میکشاند به طوریکه افرادی که این سریال را منظم دنبال میکنند هر هفته منتظر توزیع قسمت جدید شهرازد هستند ،هممون  روی شیشه های سوپرهای محله مان خبر امدن قسمت جدید شهرزاد را دیده ایم . اگه خانم باشی بدت نمیاد یک گردنبند مرغ آمین هم داشته باشی برای همینم  این نماد در مغازه های زیور آلات فروشی به شکل های مختلف دیده میشود ،یکی از دختران فامیل ما که، گردنبند مرغ آمین شده جز اصلی پوشش

 

وقتی که به شخصیت شهرزاد فکر میکنی چی تو فکرت میاد؟

چی باعث شده که شخصیت شهرزاد و مرغ آمین اش این همه برایت جذاب بشه؟

 

شهرزاد دختری بود که دل به همبازی کودکیش داده بود ولی طی یک سری اتفاقات مجبور شد برای

حفظ جان دل داده خود تن به وصلت همسر دختر رئیس پدرش بدهد و یک جورایی هووی شیرین ،

دختر نازای رئیس پدرش شد تا با آوردن کودکی نسل خاندان آنها را همچنان برقرار نگه دارد و داستان

سریال به قشنگی، لحظات خیلی سختی که شهرزاد در این وصلت اجباری تجربه میکرد را نشان

میدهد که در نهایت هم با تلخی تمام مجبور به طلاق میشود و از فرزند و جگر گوشه خودش جدا.

 

قصه شهرزاد و موفقیت تو

 

شهرزاد

 

،شهرزاد در این داستان واقعا تجربه های دردناکی را لمس کرد ولی نکته جالب این بود که با

همه سختی هایی که بهش وارد شده بود و حتی مرگ ناگهانی پدرش ولی  با همان لباس

مشکی به دانشگاه میرفت و با همه وجودش برای زتدگیش تلاش میکرد ،جدایی عشق اش،

ازدواج اجباری و بعد طلاق تلخ تر و جدایی از جگر گوشه و در آخر سر مرگ ناگهانی پدر……..اما

با اینکه درد داشت و گریه هم میکرد ولی بازم از زندگی کردن دست برنداشت با همه وجودش

برای درسش تلاش میکرد ،حتی زمانیکه تن به ازدواج اجباری تلخش داده بود بعد از مدت کمی

شرایط زندگیش را پذیرفت ،شروع کرد به مهر ورزیدن به شوهری که اصلا نبود و سعی کرد همون

زندگی ای که دارد رنگ و بوی دیگه ایی بهش بدهد به طوریکه همسرش یک دل نه صد دل

عاشقش شده بود.

 

 قصه شهرزاد و موفقیت تو

 

ولی در مقابل شهرزاد شخصیت شیرین را در سریال داریم ،دختری که عاشق همسرش بود و ثروت هنگفتی داشت ولی همسرش او را دوستش نداشت و دختر نازا بود و نمیتونست نسل خاندانش را ادامه بدهد،شیرین هم تلخی های خاص زندگی خودش را داشت ولی نتونست مثل شهرزا د واقعیت را قبول کند و بپذیرد کم کم برای فرار از سختی های زندگی اش در دنیای توهم خودش یک کودک ساخت و به سمت مشروبات الکلی پناه برد و لحظات خوش زندگیش را برای خود تباه کرد چون نمیتونست قبول کند که  یک جاهایی از  زندگی نرسیدن هست ،یک جاهایی از  زندگی پذیرش نتوانستن تغییر شرایط هست،قدرت واقعی در همین امر وجود دارد که وقتی تمام سعی ات را کردی ولی دیدی واقعا نمیتونی شرایط را عوض کنی، واقعیت را بپذیری و در همون شرایطی که داری راه خودت را پیدا کنی.

خوشحال بودن وقتی که همه چیز جور هست و اونی که دوستش داری دوستت داشته باشه و کار و موقعیت دلخواهت را داشته باشی که کاری ندارد ،قدرت واقعی در این است که در شرایط بد هم بتونی خوشحالی و حس خوب خودت را پیدا کنی و قدر زندگی ایی که بهت داده شده را بدونی .

 

 قصه شهرزاد و موفقیت تو

 

آدمهای قدرتمند

 

آدمهای قدرتمند برای بقای خودشان در مقابل طوفانها سر خم میکنند چون اگه سر خم

نکنی میشکنی مثل شیرین قصه شهرزاد در فصل اول این سریال که نتونست واقعیت های

تلخ زندگیش را بپذیرد و رفتارهای عجیب و غریبی از خودش نشان میداد.انسان موجودی

است که دوست دارد همه چیز را کنترل کند و همه چیز هم طبق خواسته اون باشه و ادمها

همون طوری باهاش رفتار کنند که دلش میخواد ولی این واقعیت یادمان میرود که ۹۰%  اتفاقات

و شراط دنیای بیرونی در اختیار ما نیست ما فقط روی ۱۰% که به خودمان و نگرش و باورهایمان

ربط دارد میتونیم کنترل داشته باشیم برای همین میگند اگه زندگیت مثل زندان است همه سعیت

را بکن که تغییرش بدهی ولی اگه نتونستی سعی کن پنجره های زندانت را دوست داشته باشی.

اون وقت میفهمی از همین پنجره های زندانت  هم میتونی چیزهای زیبایی ببینی.

 

قصه شهرزاد و موفقیت تو

 

ولی  توانایی پذیرش واقعیت چه جوری به دست میاد؟

 

مهمترین کاری که باید بکنی اینه که روی خودت سرمایه گذاری کنی اینو بدون در بدترین وضعیت

هم باشی هیچ کس قدرت این را ندارد که تا خودت نخوای وارد ذهنت بشه و باورها و احساساتت

را تغییر بدهد این تویی که در نهایت بهشت و جهنم را در ذهنت میسازی و این قدرت مختص تو

هست و دیدی که تو به دنیا و اتفاقات داری مال خود خودته و هیچ کس نمیتونه اونو از ذهنت بگیرد.

پس میبینی تو خیلی قدرت مندی! تا نخوای هیچ کس نمیتونه افکار شخصی تو را دستکاری کند و

در هر شرایطی این افکار و این ذهنیت مال خودت هست و هیچ کس و هیچ شرایطی تا تو اجازه

ندهی نمیتونه تغییری در آنها به وجود بیاورد، پس برگ برنده تو هم همین است باید روی افکار و

ذهنت سرمایه گذاری کنی چیزی که هیچ وقت و هیچ کسی تا تو نخوای نمیتونه کنترلش را به

دست بگیرد ولی برای رسیدن به این قدرت و باورهای مثبت که میتونه در هر شرایطی زندگی تو

را تغییر دهد و کمکت کند با دیدن و پذیرش واقعیت و سختی ها و تلخی ها بازم تلاش کنی تا به

شادی و موفقیت برسی،باید در خودت باور قدرت مند بودن را به وجود بیاوری ،برای این کار هم باید

بتونی به این درک برسی که به تعداد ادم های روی این کره خاکی نگرش به زندگی وجود دارد اگه

یک حادثه برای کسی فاجعه است برای فرد دیگه ایی یک معجزه محصوب میشه.برای به دست

اوردن این نگرش راه های جالبی برات دارم:

 

یک حادثه تلخ:

 

۱-یک حادثه تلخ در زندگیت را در نظر بگیر ،چیزی که صحبت کردن در موردش هم برات سخت نباشه

بعد به چند نفری که میشناسیشون اون حادثه را بگو و بپرس اگه این اتفاق برای تو افتاده بود چه

حسی پیدا میکردی و برات چه معنی داشت؟اون وقت متوجه میشوی چقدر دیدگاه های متفاوتی

به این اتفاق وجود دارد

 

قصه شهرزاد و موفقیت تو

 

کتاب خواندن:

 

۲-سعی کن کتاب زیاد بخوانی چون هر کتاب یک طرز تفکر جدید را به تو نشان میدهد

و یک دید جدید به زندگی را بهت میدهد مخصوصا رمان خیلی در این مورد موثر است

با هر کتابی که میخونی یک زندگی جدید را تجربه میکنی تو در هر ر مان با حال و هوا

و شرایط محیطی متفاوتی از زندگی روبرو میشی و میتونی با دیدگاه های متفاوت

قهرمان  های داستان به شرایط مختلف آشنا بشی و این انعطاف پذیری در مورد

شرایط زندگی را بهت یاد میدهد برای همین هست آدم هایی که مطالعه زیادی

دارند دیرتر خشمگین میشوند چون به این باور رسیده اند که با کنترل و تغییر طرز

تفکر خودشان  نسبت به موقعیت بد ،میتونند یک دید جدید پیدا کنند و در همین

موقعیت سخت یک اتفاق خوب پیدا کنند و این همون اوج قدرت انسان است که

فقط در ذهنش وجود دارد و تا نخواد هیچ کس و هیچ کس نمیتونه وارد این حریم

خصوصی بشه.

 

قصه شهرزاد و موفقیت تو

 

فیلم دیدن:

 

۳-اگه اهل فیلم دیدن هستی ،اینم میتونه خیلی در یاد گرفتن انعطاف فکری برات موثر باشه.

 

حادثه تلخ گذشته و نظاره گر بودن خودت:

 

۴-یک حادثه تلخ گذشته را در زندگیت به یاد بیار ولی این بار با کسی در موردش حرف نزن بلکه

خودت نظاره گر خودت باش و  ببین چقدر اون موقع بی تاب بودی و فکر میکردی دنیا به ته رسیده

ولی الان هنوز مانده ایی و مطمئنا این حادثه تلخ برات خیلی توش رشد داشته ،پس میتونی با

خیال راحت این قانون را به همه حادثه های تلخت بسط بدهی ،تو همون آدمی هستی که یک

بار تونستی این تجربه سخت را پشت سر بزاری و از دل درد رشد کنی پس بازم میتونی این کار

را بکنی.

 

 و در پایان :

 

دوست خوبم قصه شهرزاد میتونه آغاز داستان موفقیت تو باشه وقتی که به این باور برسی که اونقدر

قدتمندی که از تغییر شرایط به بدترین هم هراسی نداری و در هر حالتی مثل یک رودخانه راه خودت و

جاری شدن و رفتن را پیدا میکنی و همه چیز هم فقط در ذهن تو اتفاق میافته با مقاله های شبکه بزرگ

انگیزشی کارنیل میتونی قصه موفقیت خودت را بنویسی و قهرمان داستان زندگی خودت بشی.

 

در حال بارگذاری ...
00:00/00:00
ارسال این مطلب به تلگرام

telegram

  • پریا روشن

    سلام و عرض ادب. قصه شهرزاد عالی بود و فکر میکنم هر شخصی با هر سختی و ناکامی در زندگی فقط خودش میتونه خودشو از پایین به بالا برسونه و خودشو نجات بده دقیقا من خودم تو شرایطی خوبی نبودم و با سختی با دوتا بچه و همسر معتاد زندگی میکردم خیلی تلاش کردم که همسرم بخودش بیاد ولی نشد بعد از ۱۸سال جدا شدم و دوباره شروع کردم درس نیمه تمامم و تمام کردم رویه زندگی مو تغییر دادم و الان هم برای ارشد میخوام تلاش کنم و اصلا هم فکر نمیکنم برای من دیره و همیشه این و بخودم میگم که تا لحظه ای که زنده هستم باید تلاش کنم و بیاموزم و زندگی کنم. از حدود ۹سالگی اهل مطالعه بودم و عاشق کتاب هستم و همیشه میگم دارایی من تو این دنیا فقط کتابه. و به همه پیشنهاد میدم کتاب بخونن تا بتونن تو مشکلات راهی پیدا کنن.