سجاده ی خورشید،با آیه های صبح،عطر گلها رو چید،رنگ خدا شد
از قله های دور،فواره ای از نور،رو شهر سبز ماگل کرد و وا شد
سنگینی خوابو از رو نگات بردار با چشمای بیداردنیا قشنگه
رو پرده ی خورشید،تصویر شهر ما دریای خوبی هاست
دنیا یه رنگه
نسیه ی فردا،وعده ی خالیست
نقدینه ی دیروز تضمین فردا نیست،امروزو دریاب
سکه ی خورشیدگنج اعجازه
برق طلای صبح تو چشمای بازه
امروزو دریاب
گردش فلک از یه روز نو روزگار نو میسازه
قدر لحظه ها رو بدون که عمر بی امون داره می تازه
هر کی نون قلبش رو می خوره این تو زندگی یه رازه
از تنور شکرانه می رسه نون سفره ای که بازه
زندگی سلام خورشید روی بام
راز چشم صبح پشت ابروی اشارست
قاصد امید خوش خبر رسید
هر یه صبح تازه فرصت آغاز دوباره است
عطر یاد خدا رو تن شهر ما تا همیشه موندگاره
عاری از چشم بد باغ ما تا ابد زیر سایه بهاره